به خودت افتخار کن!

کاش انسانها بدون نام و نشان به همدیگر احترام و ارج می‌نهادند

به خودت افتخار کن!

علیرضا نجمی/ هنوز اسمش را درست بلد نیست تلفظ کند، آهسته و با خجالت می‌گوید و می‌رود؛ می‌خواهد کتابش را منگنه کند و اصلاً روی آنکه راحت بگوید را ندارد، در پناه چادر سیاه مادرش پنهان می‌شود و این مادر است که زبان او می‌شود. همیشه می‌ترسد کسی به زبان و به لهجه‌اش ایراد بگیرد و یا مسخره‌اش کند.

این فقط حکایت کودکان و نوجوانان نیست، جوانانی هم که راهی دانشگاهی در پایتخت می‌شوند به گونه‌ای دیگر یا شاید عجیب با این موارد دست به گریبانند. به کلاس‌های تغییر لهجه می‌روند که در تهران به راحتی قابل دسترس است و ناگفته پیداست که حتماً هزینه‌ای هم می‌پردازند. بودن در شهری دور از مرکز و پایتخت (تهران) چرا موجبات شرم را فراهم می‌کند؟! مگر قرار است از آنچه  هستند شرمگین باشند؟! حتی درون استانی هم این رویه نامبارک ادامه دارد، آنان که رهسپار کلانشهرها می‌شوند حال چه برای شغل، چه تحصیل و چه هر موضوع دیگری با شرمی در ناخودآگاه خود رو به رو هستند.

اصلاً قصد طرح موضوع مهاجرت و علل و آسیب‌ها را ندارم چه آنچنان کتابها و نوشتارهایی قدر در این باب به نگارش درآمده که اگر خواسته باشید کمی به تورق آنها بپردازید روزها، هفته ها و ماه ها را یارای  آن نیست، بل قصد و غرض این است انسانی که به بیان زیبای پروردگار عالمیان در کلامی عام بی‌هیچ جزیی نگری، مثلاً فلان قوم و قبیله یا بهمان نژاد و تیره «احسن الخالقین» است، همه انسانها را «احسن الخالقین» نامیده است چرا باید از آنچه هست شرمناک باشد؟! البته در این میان بایستی فکری هم برای فرهنگسازی جوامعی کرد که به زعم خودشان جد اندر جدشان شهرنشین بوده‌اند بی‌آنکه بدانند یا بخواهند بدانند شهرهایی که در آنها توطن کرده‌اند روزگاری نه چندان دور سایه‌ای تاریک از روستایی دور افتاده هم بیشتر نبوده است. موشکافی تاریخ و تاریخچه آدمیان و اصل و نسب‌ها کاری بی‌نهایت عبث و مطرود است و راه به جایی نه برده است و نه خواهد برد و چیزی جز نفرت پراکنی عاید نمی‌کند.

دادن اعتماد به نفس به آنهایی که می‌آیند به جایی تا آینده خود را بسازند و به گمان خود ره توشه بر می‌دارند، قدم در راه بی‌برگشت می‌گذارند و به جایی می‌روند تا ببینند آسمان هر کجا آیا همین رنگ است، مهم است و هم یادآوری به آنانی که بی‌محابا و بی‌هیچ خط و ربطی و بی‌هیچ شناختی از انسان این اشرف مخلوقات رو به روی خود زبان به تمسخر می‌گشایند. به قول صادق هدایت برای خیلی‌ها اسامی اقوام و قبایل به نوعی فحش و ناسزا به حساب می‌آید بی‌آنکه بدانند همان قوم و نژاد و قبیله‌ای که از نامش به تمسخر یاد می‌کنند دارای فرهنگ و آداب مخصوص به خود است و برای خودش آرمان و هدف و پهلوان و اسطوره دارد که به آنها افتخار می‌کند.

کاش انسانها بدون نام و نشان به همدیگر احترام و ارج می‌نهادند، و شاید بهتر آن است که بگویم صفات هم را بشناسند، خوبی‌ها را، بدی‌ها را، تا از هم شناخت پیدا کنند تا دریابند در والاترین مرتبه انسانند همانگونه که خداوند والامرتبه در قرآن کریم سوره مبارک سوره حجرات آیه 49 می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (ای مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه‌های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شمایند، همانا خدا کاملاً دانا و آگاه است).