هکر بیهودی مثل زنبور بیعسله :: روزنامه خبر جنوب :: نیازمندیهای خبر جنوب
NID : 201892
1399/10/23
هکر بیهودی مثل زنبور بیعسله
محمدرضا حیدری در ستون طنز روزنامه آرمان نوشت: چند وقت پيشها يک مسافر داشتم که خيلي آدم عجيبي بود. يک عينک گرد زده بود و هودي مشکي تنش کرده بود. کلاه کپ گذاشته بود و موهاي بلندش از کنار کلاهش بيرون زده بود. همين که نشست توي ماشين از تو آينه ديدم يک لپتاپ از تو کيفش درآورد و شروع کرد تايپ کردن. مسير طولاني بود و من دلم ميخواست کنجکاوي کنم به خاطر همين پرسيدم آقا شما هکر هستين؟ آقاي مخوف خندهکنان: نه من برنامهنويسم. من که هنوزم مشکوک بودم: اما جسارت نباشه، گلاب بهروتون، خيلي شبيه هکرهايين.آقاي مخوف که الان بيشتر خندهکنان بود: حالا چرا گلاب به روم، من ديوارم يا شلهزرد آخه. اما خب هکرها هم يک جور برنامهنويسن، من براي همين شرکت خودتون کار ميکنم، يک جورايي همکاريم. من که ديدم طرف همکار از آب درآمد يکم خودمو جمعوجور کردم و ديگه ساکت شدم. حالا شايد پيش خودتون بپرسين چرا من از هکرها ميترسم که بايد خدمتتون عارض شم که اولين باري که با مفهوم هکر آشنا شدم زماني بود که بابام بههم زنگ زد و گفت پسرم رمز کامپيوترت چيه، دلم گرفته ميخوام موزيک قديمي گوش بدم. حقيقت منم خام شدم و رمز سيستمم رو دادم که بعدش يادم اومد من که اصلا موزيک قديمي توي سيستم ندارم. فقط از عمق فاجعه همين رو بگم که شبش که اومدم خونه، به صورت انتحاري از پشت بههم حمله شد و بعدش که به خودم اومدم ديدم از سقف آويزونم کردن و بابام تو چشمام فلفل داره ميريزه. حالا داستان چي بود؟ نگو عصري پدر عزيزتر از جانم که جان ناچيز من به فداي محبتها و فداکاريهاي ايشان باد (بابا اگه اين مطلب و ميخوني ببين من چقدر پسر خوب و مودب و با نزاکتي هستم) رفته تو اتاق من و در رو بسته و يکجوري تمام نيوفلدرها رو شخم زده که تو گويي انگاري قراره بعدش اونجا شاليکاري کنه. البته دوستان خيال نکنيد که من از روش تربيتي پدرم گلايهاي دارم (بابا خيلي چاکريم) فقط خواستم خدمتتون عرض کنم که آدم جلوي پدرش ضايع بشود، خيلي بهتره از اينکه بدافزار يا ويروس بيفته به جون سيستمش که يا اطلاعاتشرو پاک کنه يا يکجوري چيزهاي خصوصيترو کش بره و تو فضاي مجازي منتشر کنه که اگه در طول زندگيت هيچ انگبين خاصي نبودي، مجبور بشي بر طبل شادانه بکوبي چون اون موقع ديگه تو بيآبرويي و بدبختي حتما قهرمان و رسواي دو عالم شدي و تازه بايد دوره بيفتي و به همه بگي ببين به خدا اين داستان داره، اين آهنگها خيلي هم غيرمجاز نيستند، قضيه اش اونجوري که تو فکر ميکني نيست، اينا همه بچههاي فاميل هستن. خلاصه براي همين، من از هکرها چشم ترسيده و بياختيار روحم شروع ميکنه به لرزيدن چون به واقع به روح اعتقاد دارم. بپيچيد به راست، بپيچيد به راست. با صداي مسير يابم، به خودم اومدم و پيچيدم به چپ، چون تقاطعرو رد کرده بودم و حالا مسير طولانيتر هم شد چون مجبور شدم دوربرگردانرو دور بزنم. حالا خواستم جلوي همکار خودي نشان بدهم که بيا، اينجوري شد. واقعا جالبه که حتي فکر کردن به هکرها هم آدم رو به دردسر مياندازه. زندگيتون بيهکر باد.