عجم زنده کردم بدین پارسی :: روزنامه خبر جنوب :: نیازمندیهای خبر جنوب
NID : 202523
1399/11/01
عجم زنده کردم بدین پارسی
زینب دانشور/ بلندترین شب سال که می شد، شاهنامه بزرگ چاپ سنگی میراث فامیل را از کتابخانه بیرون می کشید و بالاترین مکان سفره رنگین یلدا می گذاشت و می گفت این شناسنامه و هویت مان است و جایگاهش همیشه والاست. تصاویر مینیاتوری روی جلد، رزم رستم و اسفندیار را حکایت می کرد و سیمرغی که از آن بالا به این جنگ تن به تن چشم دوخته بود. همه که دور سفره جمع می شدند و از خوردن هندوانه و انار و آجیل فارغ، با ابهتی خاص خودش شاهنامه را باز می کرد و با صدایی رسا و حماسی، نقالانه می خواند. فردوسی را ناجی پیشینه آریایی می خواند و می گفت اگر فردوسی، این بزرگمرد ملی نبود بخش بزرگی از فرهنگ ایرانی طی این همه سال از بین می رفت. اول بهمن ماه خورشیدی را سالروز چشم گشودن حکیم ابوالقاسم فردوسی، ناظم شاهنامه دانسته اند. هر چند به گفته محمد جعفر یاحقی فردوسی شناس تعیین و اعلام تاریخ مشخص برای روز دقیق تولد وی به هیچ وجه امكان پذیر و دارای سندیت متقن تاریخی نیست اما بر اساس ابیاتی که در شاهنامه آمده، نخستین روز بهمن را زاد روز فردوسی دانسته اند. فرزانه توس در این ابیات فرموده: «چو شصت و سه شد سال، شد گوش کر» و چون شصت و سه سالگی در «شب اورمزد از ماه دی» بوده، پس می شود اول بهمن. فردوسی اوایل قرن چهارم هجری (319 خورشیدی) در روستای پاژ از توابع توس خراسان در خانواده ای دهقان چشم به جهان گشود و با پی افكندن اثری جاودانه و ماندگار از خود، پاسبان زبان شیرین پارسی شد و نام و یاد خود را برای همه نسل های ایران زمین ماندگار و محترم ساخت. وی اواخر قرن چهارم (397 خورشیدی) در 78 سالگی چشم از جهان خاكی فرو بست و در زادگاهش در دل خاك آرام گرفت. اثر منظوم شاهنامه پرآوازه ترین سروده فردوسی و بزرگ ترین رزم نامه جهان محسوب می شود كه یونسکو آن را یکی از ۳ اثر برجسته جهان معرفی کرده است. تئودور مانسن در سال ۱۹۰۲ کتابی راجع به جنگهای آلمان و ایتالیا نوشت و جایزه نوبل را از آن خود کرد؛ او در پاسخ به این که چگونه به این موفقیت رسید گفت: این جایزه متعلق به من نیست بلکه متعلق به حکیم ابوالقاسم فردوسی ایرانی است که من کتاب او را خواندم و بر اساس نوشته های او کتابی نوشتم که موفق به کسب جایزه نوبل شد. اثر بی نظیر شاهنامه در چنان درجه اهمیتی است که گفته ها و ناگفته بسیار دارد مطالبی که گاه چالش برانگیز شدند و اساتید زیادی را به پژوهش و اعمال نظر واداشتند به عنوان مثال این فرضیه که مطالب شاهنامه ساخته و پرداخته فردوسی است یا حکایات و روایات از گذشته به وی رسیده؟ آیا خود فردوسي داستان سرایی و اسطوره سازی کرده یا او از داستان های شاهنامه های نظم و نثر پیش از خود مایه گرفته؟ یکی دیگر از فرضیات این است که با توجه به تفاوت هایی که در پایان و خلال حکایات و روایات کهن با داستان های شاهنامه است، آیا فردوسی محتوای حماسه شفاهی را دستکاری کرده و اساسا به کدام یک می توان استناد کرد و کدام را باور کنیم؟ اختلافی که بین خط داستانی سنن روایی شفاهی و نقالی، حلقه سیستانی و شاهنامه کردی از یک طرف و شاهنامه فردوسی از طرف دیگر وجود دارد چالشی بزرگ ایجاد کرده مانند شرح و بسط داستان بهمننامه که بیشتر از ده هزار بیت است، در قیاس با روایت فردوسی که کمتر از دویست بیت است میتواند در بطن خود دارای معنای و نشانههای گوناگون باشد حتی شخصیت بهمن در روایات شفاهی و شاهنامه بد و خوب تصویر شده با پایان بندی کاملا متفاوت. یکی از اختلاف نظرهایی که اساتید شاهنامه شناس را به تعارض انداخته چرایی این ضرب المثل است: «شاهنامه آخرش خوشه». در واقع با وجود پایان تلخ و شکست ایرانیان از اعراب در پایان شاهنامه، چرا این ضربالمثل در بین مردم رواج یافته است؟
یک پایان نا «خوش» مگر این سخن را نداری به یاد/ که گفتند پیران دانا نهاد/ که شهنامه را فصل آخر خوش است/ دل انگیز و شیرین و بس دلکش است یک پژوهشگر حوزه ادبیات فارسی در گفت و گو با خبرنگار «خبر جنوب» در این خصوص گفت: ریشه تمامی ضرب المثل ها اتفاقات تاریخی و تجربیاتی است که به زبان ایهام یا کنایه و با هنرمندی از گذشتگان به نسل های پس از خود رسیده است بنابراین در تحلیل هر ضرب المثل می بایست به مفهوم و منظور نهفته در آن دقت کرد نه به معنای ظاهری آن. دکتر عاطفه امیری فر با بیان این که اندیشمندان زیادی در این خصوص اختلاف نظر دارند و هنوز به یک جواب واحد نرسیده اند افزود: دکتر حسن انوری در کتاب فرهنگ امثال سخن معتقد است این ضرب المثل یک جمله معکوس است و اشاره طنزآمیز به کاری دارد که خلاف انتظار شخص پیش میرود و پایان خوشایندی ندارد. وی در ادامه بیان کرد: از سویی مهدی پرتوی آملی در کتاب خود که ریشه های تاریخی ضرب المثل ها را بررسی کرده با عنوان «ریشههای تاریخی امثال و حکم» معتقد است شخصیت سلطان محمود غزنوی در ابتدای شاهنامه تحسین برانگیز است اما در انتهای این کتاب بی مهری سلطان نسبت به فردوسی و کتابش تحسین ابتدایی را زیرسوال می برد بنابراین این ضرب المثل پایان ناخوش اتفاقی خوشایند را بازگو می کند. این کارشناس به گفته های محمد علی اسلامی ندوشن اشاره کرد و افزود: به اعتقاد وی این ضربالمثل کنایی نیست و اشاره به هسته اصلی شاهنامه یعنی جنگهای ایرانیان و تورانیان دارد خوش بودن پایان شاهنامه مربوط به حمله اعراب و شکست ساسانیان نیست، بلکه به پیروزی نهایی پهلوانان ایرانی بر لشکر توران اشاره دارد.امیری فر بیان کرد: هرچند عده ای باور دارند این جمله را اعراب با پیروزی مقابل یزدگرد در پایان شاهنامه وارد ضربالمثلهای ایرانی کردهاند اما هیچ سند و مدرکی دال بر صحت این موضوع نیست. وی اظهار کرد: نمی توان به طور قطع نظر داد اما شاید هم نُقل گردانی بعد از شاهنامه خوانی مراد این جمله است چرا که رسم بر این بود در قهوه خانه ها زمانی که نقال یک دور کامل از شاهنامه را روایت می کرد جشنی کوچک برپا می شد و حضار با نُقل و چای کام خود را شیرین می کردند. این پژوهشگر بیان کرد: طبق توالی داستانی شاهنامه و پایان آن با مرگ یزدگرد و پیروزی اعراب و به سر رسیدن شکوه ایرانی، منطقی ترین تعبیر از این ضرب المثل طنز پنهانی و مجاز به علاقه تضاد و عکس کلمه خوش به مفهوم بدفرجام است.امیری فر با اشاره به ابیات «اگر شاه را شاه بودی پدر/ به سر برنهادی مرا تاج زر/ اگر مادر شاه بانو بدی/ مرا سیم و زر تا به زانو بدی/ یقینم که شه نانوا زاده است/ به جای طلا نقره ام داده است» گفت: این ابیات که در پایان شاهنامه و در وصف سلطان محمود غزنوی است و عده ای دلگیری فردوسی از محمود را در آن می بینند نه فقط هجو نیست بلکه مدح هم می توان تلقی کرد. در هر حال آنچه از پایان بخش پهلوانی و تاریخی شاهنامه میتوان فهمید، این است که با کشته شدن رستم، نامدارترین پهلوان ایرانی و همچنین شکست ایرانیان از اعراب، پایان داستانهای این اثر ماندگار برای مردم ایران «خوش» نیست. با این وجود، خلق این کتاب توسط فردوسی و داستانهای زیبا و حماسی آن که در دلاوری و خصایص نیکوی پهلوانان و اساطیر ایرانی ریشه دارد، برای همیشه برای ایرانیان خوشایند خواهد بود.