فرياد كردى تا سكوت آتش بگيرد از هيبت چشمت هبوط آتش بگيرد مى خواستى مثل عذاب النار باشى تا واژه در دست قنوت آتش بگيرد من داغ هاى سينه ام را فوت كردم شايد به جاى من فلوت آتش بگيرد در شعله ها انداختى كوه و كمر را تا دامن سبز بلوط آتش بگيرد من باغ توت روستايت بودم اما راضى شدى اين باغ توت آتش بگيرد اى ماه ،بردى اين پلنگ نيمه جان را بر قله تا وقت سقوط آتش بگيرد امروز خواهى سوخت لاى نامه هايت وقتش رسيده اين خطوط آتش بگيرد