روزهای سیاهِ سپید مو ها :: روزنامه خبر جنوب :: نیازمندیهای خبر جنوب
NID : 205680
1399/12/04
روزهای سیاهِ سپید مو ها
فاطمه ایزدی - خبرنگار «خبرجنوب»/ موهایش سپید است و دستهایش، لرزانتر از روزگار طوفانیاش. در پسِ چین و چروک های چهره اش، چیزی است که حتی در پستوی چشمهای کم سویش پیدا نیست؛ چیزی شبیه غم، چیزی شبیه دلتنگی و دلهره از ندیدن آدم هایی که او را تنها گذاشته اند. اینجا خانه سالمندان است؛ جایی در همین شهر بزرگ که فرشتههای سالمند را به بهانه مراقبتهای بیشتر، از خانه و زندگی خود دور کردهاند و به اینجا آوردهاند. اینجا برای سپیدموها، ایستگاه آخر است. اینجا بوی بغض های نارس می دهد؛ بوی روزهای چروکیده کسانی که پشت دروازه کهنسالی ایستاده اند و از بی مهری و درد ندیدن بچه هایشان رنج می کشند. سالمندان، دنیای غریبی دارند. آن ها دلتنگ هستند و مهم تر از همه، چشم انتظار! چشم انتظار کسانی که یک روز پدر و مادرانشان را در این سرا جا گذاشتند و پشت سرشان هم نگاه نکردند. سالمندان، راه و رسم کینه ورزی و نامهربانی را بلد نیستند و تنها دلخوشی بعضی از آنها عکس هایی است که زیر بالشهایشان پنهان کرده اند. بزرگ ترین سرمایه آنها همین عکسهاست و دیگر هیچ! بیشتر کسانی که این روزها در خانه سالمندان هستند از بازی روزگار گله دارند و از اینکه بچه ها یا وابستگان شان، آنها را به خانه سالمندان سپرده اند، غمگینند. پدرها و مادرها وقتی پا به سن می گذارند، مثل یک کودک، کوچک می شوند و بیشتر از همیشه به محبت و مهربانی نیاز دارند. گاهی غر می زنند، بهانه گیر می شوند و حتی کج خلقی آنها اطرافیان را به ستوه می آورد اما آن طور که روانشناسان گفته اند شاید همه اینها به کمبودهای عاطفی ربط داشته باشد. سالمندان حرف های نگفته، زیاد دارند. بسیاری از آنها فقط یک گوش می خواهند که حرف های دلشان را بشنود و یک لبخند که به روی دنیای کهنسالی آنها شکفته شود. در این میان اما روزگار کسانی که پا به سن گذاشته اند و در این دوران در خانه خود یا فرزندانشان، جایی ندارند، یک تراژدی تلخ است.
دخترها و پسرهایم با هم توافق کردند که به خانه سالمندان بیایم کافیست پای حرف های چند نفر از آنها بنشینید تا زخم های دلتان تازه شود. از «کوکب» خانم که مادر پنج پسر و چهار دختر است گرفته تا رعنا، زن 67 ساله ای که بچه هایش خارج نشین هستند و خودش، اینجا انتظار تابوتش را می کشد، دل هایشان غم دارد. دست های «کوکب» لرزان است اما او با همین دستها دخترهایش را به خانه بخت فرستاده و برای پسرهایش زن گرفته است. او به «خبر جنوب» می گوید همسرش یکی از آدم های سرشناس شهرشان بوده و بچه هایش هم یکی از یکی بهتر و سرشناستر. برای خودش خانه و زندگی داشته و چند مدتی نیز پسرها برایش پرستار گرفته اند تا از مادرشان مواظبت کند اما به خاطر خلق و خویی که دارد با هر کسی کنار نیامده است. «کوکب» امسال 74 ساله شده و دقیقا سه سال است که پسرها و دخترهایش با توافق یکدیگر، او را به خانه سالمندان آورده اند تا به قول خودشان، خیالشان راحت باشد که یکی شب و روز، حواسش به مادرشان است. او دل نازک است و خیلی زود با شنیدن نام بچه هایش، اشک به چشمانش می آید. می گوید هیچ وقت فکر نمی کردم روزی 9 اولاد بزرگ کنم و آنها نتوانند یک مادر را نگه دارند. پسرانش خانه مادرشان را فروخته اند و بخش زیادی از پول را بین خودشان تقسیم کرده اند. مقداری پول نیز در بانک، گذاشته اند و با سود آن، هزینه خانه سالمندان و خرج و مخارج مادر را می دهند. در حال حاضر «کوکب»، همسر آن مرد بزرگی که در شهر کوچکشان، سرشناس بوده در گوشه ای از خانه سالمندان افتاده و بچه هایش هر دو هفته یک بار به او سر می زنند. این بانوی سالمند با بغضی در گلو شکسته، تاکید می کند پسرهایم به خاطر آنکه همسرانشان رضایت ندارند از من نگهداری نمی کنند و در خانه دامادهایم هم شرم حضور دارم.
کمتر کسی درک می کند موی سپید، حرمت دارد رعنا، بانوی سالمند دیگری است که همه بچههایش، خارج از کشور هستند و چند روزی یک بار با آنها تلفنی صحبت می کند. او هم اگرچه دلش به همسن و سالانش در این سرا، گرم است اما هیچ وقت نتوانسته اینجا را مثل خانه خودش دوست بدارد. معتقد است از عمرش، آن طور که باید استفاده نکرده و زندگی اش را خرج بچه هایی کرده که این روزها او را در اینجا تنها گذاشته اند. به باور این بانوی سالمند، موی سپید حرمت دارد اما در این دوره زمانه، کمتر کسی قدر و منزلت دستهای لرزان و موی سپید سالمندان را می فهمد. او به داستان زندگی پیرزنی گریز می زند که تا همین چند وقت پیش، هم اتاقی و همدمش در خانه سالمندان بود اما از غصه دق کرد و مُرد. به گفته «رعنا»، فرزندان آن پیرزن بیچاره، بعد از فوت همسرش بر سر اموال با او اختلاف پیدا كردند و خانه او را فروخته و بین هم تقسیم کرده بودند. آنها بعد از این داستان، مادرشان را به خانه سالمندان آورده بودند و در یک سال آخر، حتی یک بار سراغش را نگرفتند تا اینکه آن مادر دلشکسته، پر کشید و رفت! در هر حال، اگر پای درد دل برخی از موسپید کرده ها بنشینید تازه می فهمید که چقدر حرمت گذاشتن به دست های لرزان و قدهای خمیده، کمرنگ شده و چه بچه هایی که برای والدین سالمند خود، ارزش قائل نیستند. جامعه شناسان معتقد هستند نسلی که اینقدر برای بچه های خود زحمت کشیده نباید در سن و سالی که به مراقبت، محبت و توجه نیاز دارد به کنج خانه سالمندان و یا نیمکت پارک ها پناه ببرد.
نیازهایی که باید جدی گرفته شود! زهرا جهانیان، جامعه شناس به «خبر جنوب» می گوید با افزایش سن، تغییرات عاطفی به وجود می آید و از امنیت، تفریح و معیشت گرفته تا معاشرت با هم سن و سالان، نیازهای طبیعی دوره سالمندی است که باید جدی گرفته شود. به گفته او سالمندی، دوره سوم زندگی هر انسان است که هیچ چیز جز آرامش نمی تواند در این دوران به سالمند، حس امنیت دهد. جهانیان با اشاره به برخی بی مهری هایی که این روزها از سوی فرزندان، متوجه والدین است تاکید می کند که وقتی سالمندان آرامش داشته باشند، بدنشان در برابر بیماری ها مقاوم تر است. با این حال اما این روزها آرامش از بسیاری از آنها گرفته شده و در زمانی که باید بیش از همیشه مهربانی و توجه ببینند، مورد بی مهری و کم لطفی قرار می گیرند. به باور او صحبت کردن با سالمندان و نشستن پای حرف هایشان، نیازهای عاطفی آنان را تامین و تمرکزشان را زیاد می کند. در واقع سالمندان دوست دارند وقایع گذشته زندگی خود را با دیگران مرور کنند و گاهی هیچ چیز برای آنها لذت بخش تر از این مسئله نیست. در عین حال اما این موضوع این روزها بسیار کمرنگ شده و به گفته این جامعه شناس، جامعه نیز بسترهای لازم را برای سالمندان فراهم نکرده تا آنها در یک محیط امن، گرد هم آیند و با هم حرف بزنند. به گفته این جامعه شناس از خدمات بهداشتی، پرستاری و توانبخشی گرفته تا ارائه خدمات رفاهی و ایجاد فرصت هایی برای مشارکت سالمندان با یکدیگر باید مورد توجه مسئولان قرار گیرد و علاوه بر آن زمینه ای نیز برای تامین نیازهای عاطفی آنها فراهم شود. جمعیت زیادی از سالمندان با برخی بیماری های مزمن همچون دیابت و بیماری های روحی و روانی دست و پنجه نرم می کنند که بر همین اساس، جهانیان معتقد است باید این دسته از افراد مسن هم شناسایی شوند و تحت مداوا قرار بگیرند. در هر حال رسیدگی به حال و روز سالمندان و کسانی که این روزها گرد پیری به صورتشان نشسته، موضوعی است که نباید به حاشیه برود و فراموش شود. چه مسئولانی که در این زمینه مسئولیت دارند و چه بچه هایی که والدین خود را در دنیای کهنسالی، تنها گذاشته اند باید پای حرف های سالمندان بنشینند و به نیازهای آنان توجه کنند.